بسمه تعالی
پدر شهیدی می گفت:
بهش گفتم: پسرم"
تو به اندازه کافی جبهه رفتی دیگه نرو"
بزار اونایی برن که نرفته اند..."
چیزی نگفت و یه گوشه ساکت نشست...
صبح که خواستم نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد
بهم گفت: پدر جان!
شما به اندازه کافی نماز خوندی بذارین کمی هم بی نمازها
نماز بخونن...
خیلی زیبا منو قانع کرد و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم...
و چند روز بعدش خبر شهادتش امد
شادی روحشان صلوات
تاریخ : دوشنبه 94/3/25 | 5:55 عصر | نویسنده : سجاد دانشمند | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.